الثقلین

الثقلین

۴۶ مطلب با موضوع «علوم ومعارف» ثبت شده است

۰۷
مرداد
۹۳

و اما صراط، این کلمه در لغت به معناى طریق و سبیل نزدیک بهمند، و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن کریم، باید بدانیم که خداى تعالى صراط را بوصف استقامت توصیف کرده، و آن گاه‏بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانى مى ‏پیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده.

و صراطى که چنین وصفى و چنین شانى دارد، مورد درخواست عبادت کار، قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده، و بعبارت دیگر، بنده عبادت کار از خدایش درخواست مى‏ کند که عبادت خالصش در چنین صراطى قرار گیرد.

[چند مقدمه براى توضیح و تفسیر آیه‏" اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ"]

توضیح و تفسیر آیه مورد بحث محتاج بچند مقدمه است مقدمه اول اینکه خداى سبحان در کلام مجیدش براى نوع بشر و بلکه براى تمامى مخلوقات خود راهى معرفى کرده، که از آن راه بسوى پروردگارشان سیر مى‏کنند و در خصوص انسان فرموده: (یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ، إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ‏، هان اى آدمى، بدرستى که تو بسوى پروردگارت تلاش مى‏کنى، و این تلاش تو- چه کفر باشد و چه ایمان- بالآخره بدیدار او منتهى میشود)و در باره عموم موجودات فرموده: (وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ بازگشت بسوى او است‏ )و نیز فرموده:

(أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ، آگاه باش که همه امور بسوى او برمى‏ گردد)و آیاتى دیگر که بوضوح دلالت دارند بر اینکه تمامى موجودات راهى براى خود دارند، و همه راههاشان بسوى او منتهى میشود.

مقدمه دوم اینکه از کلام خداى تعالى بر مى‏آید که سبیل نامبرده یکى نیست، و همه سبیلها و راهها یک جور و داراى یک صفت نیستند، بلکه همه آنها از یک نظر به دو قسم تقسیم میشوند، و آن این آیه شریفه است که فرموده: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؟ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ‏؟ اى بنى آدم آیا با تو عهد نکردم که شیطان را نپرستى، که او تو را دشمنى آشکار است؟ و اینکه مرا بپرستى که این است صراط مستقیم)پس معلوم میشود در مقابل صراط مستقیم راه دیگرى هست، هم چنان که این معنا از آیه:

(فَإِنِّی قَرِیبٌ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ، فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ‏، من نزدیکم، و دعاى خواننده خود را در صورتى که واقعا مرا بخواند مستجاب مى‏کنم پس باید مرا اجابت کنند، و بمن ایمان آورند، باشد که رشد یابنداستفاده میشود، چون مى‏فهماند بعضى غیر خدا را میخوانند، و غیر خدا را اجابت نموده، بغیر او ایمان مى‏آورند.

و همچنین از آیه: (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ‏، مرا بخوانید تا اجابت کنم، کسانى که از عبادت من سرپیچى مى‏کنند، بزودى با خوارى و ذلت بجهنم در مى‏آیندکه مى‏فهماند راه او نزدیک‏ترین راه است، و آن راه عبارتست از عبادت‏

و دعاى او، آن گاه در مقابل، راه غیر خدا را دور معرفى کرده، و فرمود: (أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ، آنان را از نقطه‏اى دور صدا مى‏زنند)که مى‏رساند غایت و هدف نهایى کسانى که ایمان به خدا ندارند، و مسیر و سبیل ایمان را نمى‏پیمایند، غایتى است دور

ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشاراتاسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص44الی46


  • سجاد رحیمی
۰۴
مرداد
۹۳

 ان الله تعالى لم یخلق شیئا الا لغایة فانه ما من موجود ممکن إلا و له فاعل و غایة و من الموجودات و هى المرکبات ماله علل اربع هى هما مع المادة و الصورة الا ان البسیط لا یکون له من العلل الا الفاعل و الغایة لان صورته بعینها ذاته و لا مادة له و قد ثبت بالبرهان ان الغایة الأخیرة فى فعله تعالى هى ذاته و ذاته غایة الغایات کما انه مبدأ المبادى و لا شک ان غایة الشى ماله بالذات ان یصل إلیه و ینتهى به الا ان یعوقه عائق و کل ما لا یمکن الوصول إلیه لم یکن اطلاق اسم الغایة علیه الّا بالمجاز فلا یکون غایة بالحقیقة و قد فرض انه غایة هذا خلف فثبت بما ذکر ان جمیع الممکنات بحسب الجبلیّة الغریزیة طالبة له تعالى متحرکة إلیه تعالى حرکه معنویة مشتاقة الى لقائه بالوصول و هذه الحرکة و الرغبة لکونها مرتکزة من اللّه تعالى فى ذاتها یجب ان لا یکون عبثا و لا معطلا فلا محالة کائنة متحققة فى غالب الامر بلا عائق و قاسر و القسر على الطبع کما ثبت فى مقامه لا یکون دائمیا و لا اکثریا فیزول لا محالة و لو بعد زمان طویل فیعود حکم الطبیعة و من هنا یعلم ان کل طبیعة نوعیة یؤدى یوما الى غایتها الاصلیة و غایة الشی‏ء اشرف من الشی‏ء ذى الغایة و غایة الجوهر اکمل جوهریة منه و اقوى وجودا فى ذاتها و ننقل الکلام الى نفس تلک الغایة و توجّهها الذاتى الى غایة الغایة و هکذا الى ان ینتهى الى غایة لا غایة ورائها و هى غایة الغایات و منتهى الحرکات و الرغبات و مأوى العشاق الالهیّین و المشتاقین من ذوى الحاجات‏

الحشر(صدر المتألهین‏)-مکان چاپ: تهران ‏سال -چاپ: 1302 ق

  • سجاد رحیمی
۰۴
مرداد
۹۳

ان الممکنات على طبقات‏ 

الطبقة الاولى المفارقات العقلیة و عالمهم عالم القضاء الالهى و هى صور علم اللّه بالانواع الکائنیة و مفاتیح الغیب التى لا یعلمها الا هو و خزائن الرحمة التى ما نزلها الا یقدر معلوم‏ الطبقة الثانیة هى الارواح المدبرة العقلیة المتعلقة بالاجرام العلویة و السفلیة ضربا من التعلق و عالمهم عالم القدر الربانى و لوح المحو و الاثبات‏ و الطبقة الثالثة هى الارواح المدبرة الجزئیة و النفوس الخیالیة المتعلقة بالاجرام السفلیة الدخانیة او الناریة و منها ضرب من الانس و الجن و الشیاطین‏ و الطبقة الرابعة هى النفوس النباتیة و غیرها من الطبائع الساریة فى الاجسام المحرکة ایاها المتحرکة بتحریکها المتجددة بتجددها فى کل ان و هى المشار إلیها بقوله‏ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ‏ و انما جمعت بصیغة ذوى العقول لمدبرها العقلى و محرکها الروحانى کما ستعلم و من هذه الطبقة أیضا من الجهة التى أومأنا إلیها الزبانیة و سدنة الجحیم المامورون بقوله تعالى‏ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ‏ و منهم الموکّلون على السحاب و الامطار و البحار و الجبال و الارض و المعادن و النباتات و غیرها و الطبقة الخامسة هى الابعاد و الاجرام و هى اسفل السافلین‏و مهوى النازلین و مثوى المتکبرین‏

الحشر(صدر المتألهین‏)-مکان چاپ: تهران‏سال -چاپ: 1302 ق‏

  • سجاد رحیمی
۰۱
مرداد
۹۳

المعاد هو «المصیر و المرجع و الآخرة.و تورد المعاجم العربیة المرادفات التالیة: البعث، النشور، الحشر و القیامة، کما تورد أیضا الحساب و الآخرة

و البعث هو «الاحیاء من اللّه للموتى، و بعث الموتى: نشرهم لیوم البعث؛ و من أسمائه عز و جل: الباعث.و النشور هو الاحیاء أیضا، و نشر اللّه المیت، ینشره نشرا و نشورا...

الحشر هو جمع الناس یوم القیامةکما یقال حشر یوم القیامة...

أما القیامة فهی: یوم البعث، و فی التهذیب: القیامة: یوم البعث، یوم یقوم الخلق بین یدی الحی القیوم‏الآخرة: «الأخرى و الآخرة هی دار البقاء...

هذا ما ورد عن المعاد من حیث الدلالة اللفظیة: أما فی التعریف فقد ورد أنه «علم باحث عن أحوال النفس بعد المفارقة عن البدن، حیث تتعلق بالبدن أخرى أم لا.

هل یمکن لها السعادة أو الشقاوة؟ و هل یتبدل احداهما بالأخرى، و ما سبب کل منهما

 الأضحویة فی المعاد( ابن سینا)- معادناشر: شمس تبریزى‏مکان چاپ: افست تهران‏سال چاپ: 1382 ش‏نوبت چاپ: اول-ص13الی15‏

  • سجاد رحیمی
۰۱
مرداد
۹۳

و اما دو وصف رحمان و رحیم، دو صفتند که از ماده رحمت اشتقاق یافته‏ اند، و رحمت صفتى است انفعالى، و تاثر خاصى است درونى، که قلب هنگام دیدن کسى که فاقد چیزى و یا محتاج به چیزى است که نقص کار خود را تکمیل کند، متاثر شده، و از حالت پراکندگى به حالت جزم و عزم در مى ‏آید، تا حاجت آن بیچاره را بر آورد، و نقص او را جبران کند، چیزى که هست این معنا با لوازم امکانیش در باره خدا صادق نیست، و به عبارت دیگر، رحمت در خداى تعالى هم به معناى تاثر قلبى نیست، بلکه باید نواقص امکانى آن را حذف کرد، و باقى مانده را که همان اعطاء، و افاضه، و رفع حاجت حاجتمند است، به خدا نسبت داد.کلمه (رحمان) صیغه مبالغه است که بر کثرت و بسیارى رحمت دلالت مى‏ کند، و کلمه (رحیم) بر وزن فعیل صفت مشبهه است، که ثبات و بقاء و دوام را میرساند، پس خداى رحمان معنایش خداى کثیر الرحمة، و معناى رحیم خداى دائم الرحمة است، و بهمین جهت مناسب با کلمه رحمت این است که دلالت کند بر رحمت کثیرى که شامل حال عموم موجودات و انسانها از مؤمنین و کافر مى‏شود، و به همین معنا در بسیارى از موارد در قرآن استعمال شده، از آن جمله فرموده: (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏، مصدر رحمت عامه خدا عرش است که مهیمن بر همه موجودات است)

 و نیز فرموده: (قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا، بگو آن کس که در ضلالت است باید خدا او را در ضلالتش مدد برساند)و نیز بهمین جهت مناسب‏تر آنست که کلمه (رحیم) بر نعمت دائمى، و رحمت ثابت و باقى او دلالت کند، رحمتى که تنها بمؤمنین افاضه مى‏ کند، و در عالمى افاضه مى‏ کند که فنا ناپذیر است، و آن عالم آخرت است، هم چنان که خداى تعالى فرمود: (وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً، خداوند همواره، به خصوص مؤمنین رحیم بوده است)و نیز فرموده: (إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ‏، بدرستى که او به ایشان رئوف و رحیم است)،و آیاتى دیگر، و به همین جهت بعضى گفته ‏اند: رحمان عام است، و شامل مؤمن و کافر مى ‏شود، و رحیم خاص مؤمنین است

              ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشارات اسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص29و30

  • سجاد رحیمی