الثقلین

الثقلین

۴۶ مطلب با موضوع «علوم ومعارف» ثبت شده است

۰۱
مرداد
۹۳

و اما لفظ جلاله (اللَّه)، اصل آن (ال اله) بوده، که همزه دومى در اثر کثرت استعمال حذف شده، و بصورت اللَّه در آمده است، و کلمه (اله) از ماده (إله) باشد، که به معناى پرستش است، وقتى مى‏گویند (اله الرجل و یاله)، معنایش این است که فلانى عبادت و پرستش کرد، ممکن هم هست از ماده (و ل ه) باشد، که بمعناى تحیر و سرگردانى است، و کلمه نامبرده بر وزن (فعال) به کسره فاء، و بمعناى مفعول (مالوه) است، هم چنان که کتاب بمعناى مکتوب (نوشته شده) مى‏باشد، و اگر خداى را اله گفته‏ اند، چون مالوه و معبود است، و یا بخاطر آن است که عقول بشر در شناسایى او حیران وسرگردان است.
و ظاهرا کلمه (اللَّه) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص) خدا شده، و گر نه قبل از نزول قرآن این کلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهلیت نیز آن را مى‏ شناختند، هم چنان که آیه شریفه:
(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏ و اگر از ایشان بپرسى چه کسى ایشان را خلق کرده، هر آینه خواهند گفت الله .
و آیه: (فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ، وَ هذا لِشُرَکائِنا، این شناسایى را تصدیق مى‏ کند.

از جمله ادله‏اى که دلالت مى‏ کند بر اینکه کلمه (اللَّه) علم و اسم خاص خدا است، این است که خداى تعالى به تمامى اسماء حسنایش و همه افعالى که از این اسماء انتزاع و گرفته شده، توصیف مى‏شود، ولى با کلمه (اللَّه) توصیف نمى ‏شود، مثلا مى‏ گوییم اللَّه رحمان است، رحیم است، ولى بعکس آن نمیگوئیم، یعنى هرگز گفته نمیشود: که رحمان این صفت را دارد که اللَّه است و نیز مى ‏گوییم (رحم اللَّه و علم اللَّه و رزق اللَّه، خدا رحم کرد، و خدا دانست، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نمیگوئیم (اللَّه الرحمن، رحمان اللَّه شد)، و خلاصه، اسم جلاله نه صفت هیچیک از اسماء حسناى خدا قرار مى‏گیرد، و نه از آن چیزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته میشود.از آنجایى که وجود خداى سبحان که اله تمامى موجودات است، خودش خلق را به سوى صفاتش هدایت مى‏کند، و مى‏فهماند که به چه اوصاف کمالى متصف است، لذا مى‏توان گفت که کلمه (اللَّه) بطور التزام دلالت بر همه صفات کمالى او دارد، و صحیح است بگوئیم لفظ جلاله (اللَّه) اسم است براى ذات واجب الوجودى که دارنده تمامى صفات کمال است، و گر نه اگر از این تحلیل بگذریم، خود کلمه (اللَّه) پیش از اینکه نام خداى تعالى است، بر هیچ چیز دیگرى دلالت ندارد، و غیر از عنایتى که در ماده (ا ل ه) است، هیچ عنایت دیگرى در آن بکار نرفته است.

      ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشارات اسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص28و29

  • سجاد رحیمی
۰۱
مرداد
۹۳

نخست باید بگوئیم: تفسیر که بمعناى بیان معانى آیات قرآنى، و کشف مقاصد و مدالیل آنست، از قدیمى‏ترین اشتغالات علمى است، که دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول کرده است. و تاریخ این نوع بحث که نامش تفسیر است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و این معنا از آیه: (کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ، یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا، وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ، هم چنان که در شما رسولى از خود شما فرستادیم، تا بر شما بخواند آیات ما را، و تزکیه ‏تانمیشود، چون مى ‏فرماید: همان رسولى که کتاب قرآن به او نازل شد، آن کتاب را به شما تعلیم مى ‏دهد.

ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشارات اسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص7‏

  • سجاد رحیمی
۳۱
تیر
۹۳

...در فهم معارف قرآن کریم نه بهره‏مندی از فرهنگی خاص شرط است، تا بدون آن نیل به اسرار قرآنی میسور نباشد و نه تمدّن ویژه‏ای مانع، تا انسانها با داشتن آن مدنیّتِ مخصوصْ از لطایف قرآنی محروم باشند و یگانه زبانی که عامل هماهنگی جهان گستردهٴ بشری است، زبان «فطرت» است که فرهنگ عمومی و مشترک همهٴ انسانها در همهٴ اعصار و امصار است و هر انسانی به آن آشنا و از آن بهره‏مند است و هیچ فردی نمی‏تواند بهانهٴ بیگانگی با آن را در سر بپروراند و دست تطاول تاریخ به دامان پاک و پایه‏های استوار آن نمی‏رسد، که خدای فطرت آفرین آن را از هر گزندی مصون داشته است: ﴿فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدّین القیّم[1].

مراد ما از «زبان قرآن» در این مقال، لغت و ادبیّات نیست؛ زیرا روشن است که معارف قرآن کریم در چهرهٴ لغت و ادبیّات عربی بر انسانها نمودار گشته است و غیر عرب‏زبانان، پیش از فراگیری زبان و ادبیات عربی با لغت قرآن کریم ناآشنایند.

مراد ما از زبان قرآن و مردمی بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترک مردم است. انسانها گرچه در لغت و ادبیات از یکدیگر بیگانه‏اند و در فرهنگهای قومی و اقلیمی نیز با هم اشتراکی ندارند، اما در فرهنگ انسانی که همان فرهنگ فطرتِ پایدار و تغییرناپذیر است، با هم مشترکند و قرآن کریم با همین فرهنگ با انسانها سخن می‏گوید، مخاطب آن فطرت انسانهاست و رسالت آن شکوفا کردن فطرتهاست و از این رو زبانش برای همگان آشنا و فهمش میسور عمومِ بشر است.

جهانی بودن زبان قرآن کریم و اشتراک فرهنگ آن، در چهرهٴ اجتماع دلپذیر سلمان فارسی، صُهیب رومی، بلال حبشی، اویس قرنی و عمّار و ابوذر حجازی در ساحت قدس پیامبر جهانی حضرت محمّدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) که شعار «أرسلتُ إلی الأبیض والأسود والأحمر» او شهرهٴ آفاق شد، متجلّی است؛ زیرا در پیشگاه وحی و رسالت که ظهور تام وحدت خدای سبحان است، «کثرت صورت» محکوم «وحدت سیرت» است و تعدّد زبان، نژاد، اقلیم، عادات و آداب و دیگر عوامل گوناگون بیرونی مقهور اتحاد فطرت درونی است.

عمومی بودن فهم قرآن و میسور بودن ادراک معارفش برای همگان در آیاتی چند تبیین شده است؛ مانند:

1 ـ ﴿یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبیّن لکم کثیراً مما کنتم تخفون من الکتاب ویعفو عن کثیر قد جاءکم من الله نور وکتاب مبین[2].

2 ـ ﴿یا أیّها النّاس قد جاءکم برهان من ربّکم وأنزلنا إلیکم نوراً مبیناً﴾[3].

3 ـ ﴿فآمنوا بالله ورسوله والنور الذی أنزلنا[4].

4 ـ ﴿فالّذین آمنوا به وعزّروه ونصروه واتّبعوا النّور الذی أنزل معه أولئک هم المفلحون[5].

[1] ـ بحار، ج 16، ص 323. 

[2] ـ سورهٴ مائده، آیهٴ 15. 

[3] ـ سورهٴ نساء، آیهٴ 174. 

[4] ـ سورهٴ تغابن، آیهٴ 8. 

[5] ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ 157.

                                                                                                                                          تفسیرتسنیم(آیت الله جوادی آملی)،ج 1،ص32الی34


  • سجاد رحیمی
۳۱
تیر
۹۳

قرآن کریم کتاب هدایت همهٴ انسانها در همهٴ اعصار است؛ پهنهٴ زمین و گسترهٴ زمان حوزهٴ نورافشانی خورشید هماره‏تابان قرآن کریم است. نور هدایت قرآن تا آن جا که مرز بشریت است می‏تابد: ﴿وما هی إلاّ ذکری للبشر﴾، ﴿وما هو إلاّ ذکر للعالمین﴾ و اختصاصی به عصری خاص یا اقلیمی مخصوص و یا نژادی ویژه ندارد.

خدای سبحان در تبیین قلمرو رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرماید: ﴿وما أرسلناک إلاّ کافة للنّاس﴾. بنابراین، رسالت آن حضرت «جهان‏شمول» و «ابدی»، و کتاب او «جهانی» و «جاودانه» و قوم او نیز همهٴ افراد بشرند، نه گروهی از مردم حجاز. قلمرو انذار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز، گسترهٴ «عالمین» و همهٴ افراد بشر معرفی شده است: ﴿تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً﴾، ﴿نذیراً للبشر﴾.


تفسیرتسنیم(آیت الله جوادی آملی)،ج 1،ص32و33

  • سجاد رحیمی
۲۶
تیر
۹۳

در تحلیل محتواى قرآن بهتر است کار را از اینجا شروع کنیم که ببینیم قرآن خودش درباره خودش چه نظرى دارد و خود را چگونه معرفى مى ‏کند؟ اولین نکته ‏اى که قرآن درباره خود مى‏ گوید این است که این کلمات و عبارات، سخن خداست. قرآن تصریح مى‏ کند که پیامبر انشاءکننده قرآن نیست بلکه آنچه را که توسط روح ‏القدس یا جبرئیل به اذن خدا بر او القاء شده است بیان مى‏ کند.

توضیح دیگرى که قرآن درباره خود مى‏ دهد، معرفى رسالتش است که عبارت از هدایت ابناء بشر و راهنمایى آنها براى خروج از تاریکیها به سوى نور است:

                       

کِتابٌ انْزَلْناهُ الَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النّورِ 

بدون شک یکى از مصادیق این ظلمات، جهالتها و نادانیهاست و قرآن بشر را از این ظلمات به روشنایى علم مى‏ برد. اما اگر ظلمتها تنها در نادانیها خلاصه مى‏ شد، فلاسفه هم مى‏ توانستند این مهم را به انجام برسانند، لکن ظلمتهاى دیگر وجود دارد به مراتب خطرناکتر از ظلمت نادانى که مبارزه با آن از عهده علم خارج است. از جمله این ظلمتها منفعت ‏پرستى و خودخواهى و هواپرستى است که ظلمتهایى فردى و اخلاقى به حساب مى ‏آید و نیز ظلمتهاى اجتماعى نظیر ستم و تبعیض. در عربى واژه «ظلم» که معادل فارسى آن همان ستم است، از ماده ظلمت اخذ شده که نشان‏دهنده نوعى تاریکى اجتماعى و معنوى است.

مبارزه با این ظلمتها بر عهده قرآن و سایر کتابهاى آسمانى است. قرآن خطاب به موسى بن عمران مى‏ گوید:

... انْ اخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النّورِ 

این تاریکى همان تاریکى ستم فرعون و فرعونیان است و نور، نور آزادى و عدالت.

نکته‏اى که اهل تفسیر به آن توجه کرده ‏اند این است که قرآن همواره ظلمات را جمع مى‏ آورد و همراه با «الف» و «لام» که افاده استغراق مى‏ کند و شامل همه تاریکیها مى‏ شود، حال آنکه نور را مفرد ذکر مى‏ کند و معناى آن این است که راه راست یکى بیشتر نیست حال آنکه مسیر انحراف و گمراهى متعدد است. مثلًا در آیةالکرسى مى‏خوانیم:

اللَّهُ وَلِىُّ الَّذینَ امَنوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النّورِ وَ الَّذینَ کَفَروا اوْلِیاؤُهُمُ‏الطّاغوتُ یُخْرِجونَهُمْ مِنَ النّورِ الَى الظُّلُماتِ 

به این ترتیب قرآن هدف خود را مشخص مى‏ کند: پاره‏ کردن زنجیرهاى جهل و گمراهى و ستم و تباهى اخلاقى و اجتماعى و در یک کلمه نابودکردن ظلمتها و هدایت به سمت عدالت و خیر و روشنایى و نور.


 مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏26، ص: 44الی46(کتاب آشنائی باقرآن1)

  • سجاد رحیمی