واژه ایمان
واژه «ایمان» از ریشه «اَمْن» است و سرّ اطلاق ایمان بر عقیده آن است که مؤمن اعتقاد خود را از ریب، اضطراب و شکّ، که آفت اعتقاد است، میرهاند و آن را اِیمِن میکند. از این رو رسوخ و استقرار عقیده در قلب را «ایمان» میگویند و برای رسیدن به آن، علم به تنهایی کافی نیست؛ گاهی انسان به چیزی عالم است ولی به آن مؤمن نیست: ﴿وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم)
اعتقاد علمی باید با جان و قلب انسانِ معتقد و عالِم عجین شود ودراوصاف نفسانی و اعمال بدنی او جلوه کند تا اطلاق ایمان بر آن درست باشد وبر این اساس، اطلاق مؤمن بر کسی که عقیده حقّ را تنها بر زبان میراند درست نیست: ﴿من الّذین قالوا امنا بأفواههم ولم تؤمن قلوبهم) ﴿أحسب الناس أن یترکوا أن یقولوا امنا وهم لا یفتنون) عَقْد علمی که قضیّهذهنی و معقول است تا با جان عالِم عَقْد و گرِهِ دیگر نیابد، ایمان نیست.
تفسیرتسنیم/عبدالله جوادی آملی/مرکزنشراسراء/چاپ6بهار89/ج2/ص156و157