الثقلین

الثقلین

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «المیزان» ثبت شده است

۰۷
مرداد
۹۳

و اما صراط، این کلمه در لغت به معناى طریق و سبیل نزدیک بهمند، و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن کریم، باید بدانیم که خداى تعالى صراط را بوصف استقامت توصیف کرده، و آن گاه‏بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانى مى ‏پیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده.

و صراطى که چنین وصفى و چنین شانى دارد، مورد درخواست عبادت کار، قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده، و بعبارت دیگر، بنده عبادت کار از خدایش درخواست مى‏ کند که عبادت خالصش در چنین صراطى قرار گیرد.

[چند مقدمه براى توضیح و تفسیر آیه‏" اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ"]

توضیح و تفسیر آیه مورد بحث محتاج بچند مقدمه است مقدمه اول اینکه خداى سبحان در کلام مجیدش براى نوع بشر و بلکه براى تمامى مخلوقات خود راهى معرفى کرده، که از آن راه بسوى پروردگارشان سیر مى‏کنند و در خصوص انسان فرموده: (یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ، إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ‏، هان اى آدمى، بدرستى که تو بسوى پروردگارت تلاش مى‏کنى، و این تلاش تو- چه کفر باشد و چه ایمان- بالآخره بدیدار او منتهى میشود)و در باره عموم موجودات فرموده: (وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ بازگشت بسوى او است‏ )و نیز فرموده:

(أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ، آگاه باش که همه امور بسوى او برمى‏ گردد)و آیاتى دیگر که بوضوح دلالت دارند بر اینکه تمامى موجودات راهى براى خود دارند، و همه راههاشان بسوى او منتهى میشود.

مقدمه دوم اینکه از کلام خداى تعالى بر مى‏آید که سبیل نامبرده یکى نیست، و همه سبیلها و راهها یک جور و داراى یک صفت نیستند، بلکه همه آنها از یک نظر به دو قسم تقسیم میشوند، و آن این آیه شریفه است که فرموده: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؟ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ‏؟ اى بنى آدم آیا با تو عهد نکردم که شیطان را نپرستى، که او تو را دشمنى آشکار است؟ و اینکه مرا بپرستى که این است صراط مستقیم)پس معلوم میشود در مقابل صراط مستقیم راه دیگرى هست، هم چنان که این معنا از آیه:

(فَإِنِّی قَرِیبٌ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ، فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ‏، من نزدیکم، و دعاى خواننده خود را در صورتى که واقعا مرا بخواند مستجاب مى‏کنم پس باید مرا اجابت کنند، و بمن ایمان آورند، باشد که رشد یابنداستفاده میشود، چون مى‏فهماند بعضى غیر خدا را میخوانند، و غیر خدا را اجابت نموده، بغیر او ایمان مى‏آورند.

و همچنین از آیه: (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ‏، مرا بخوانید تا اجابت کنم، کسانى که از عبادت من سرپیچى مى‏کنند، بزودى با خوارى و ذلت بجهنم در مى‏آیندکه مى‏فهماند راه او نزدیک‏ترین راه است، و آن راه عبارتست از عبادت‏

و دعاى او، آن گاه در مقابل، راه غیر خدا را دور معرفى کرده، و فرمود: (أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ، آنان را از نقطه‏اى دور صدا مى‏زنند)که مى‏رساند غایت و هدف نهایى کسانى که ایمان به خدا ندارند، و مسیر و سبیل ایمان را نمى‏پیمایند، غایتى است دور

ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشاراتاسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص44الی46


  • سجاد رحیمی
۰۱
مرداد
۹۳

و اما دو وصف رحمان و رحیم، دو صفتند که از ماده رحمت اشتقاق یافته‏ اند، و رحمت صفتى است انفعالى، و تاثر خاصى است درونى، که قلب هنگام دیدن کسى که فاقد چیزى و یا محتاج به چیزى است که نقص کار خود را تکمیل کند، متاثر شده، و از حالت پراکندگى به حالت جزم و عزم در مى ‏آید، تا حاجت آن بیچاره را بر آورد، و نقص او را جبران کند، چیزى که هست این معنا با لوازم امکانیش در باره خدا صادق نیست، و به عبارت دیگر، رحمت در خداى تعالى هم به معناى تاثر قلبى نیست، بلکه باید نواقص امکانى آن را حذف کرد، و باقى مانده را که همان اعطاء، و افاضه، و رفع حاجت حاجتمند است، به خدا نسبت داد.کلمه (رحمان) صیغه مبالغه است که بر کثرت و بسیارى رحمت دلالت مى‏ کند، و کلمه (رحیم) بر وزن فعیل صفت مشبهه است، که ثبات و بقاء و دوام را میرساند، پس خداى رحمان معنایش خداى کثیر الرحمة، و معناى رحیم خداى دائم الرحمة است، و بهمین جهت مناسب با کلمه رحمت این است که دلالت کند بر رحمت کثیرى که شامل حال عموم موجودات و انسانها از مؤمنین و کافر مى‏شود، و به همین معنا در بسیارى از موارد در قرآن استعمال شده، از آن جمله فرموده: (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏، مصدر رحمت عامه خدا عرش است که مهیمن بر همه موجودات است)

 و نیز فرموده: (قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا، بگو آن کس که در ضلالت است باید خدا او را در ضلالتش مدد برساند)و نیز بهمین جهت مناسب‏تر آنست که کلمه (رحیم) بر نعمت دائمى، و رحمت ثابت و باقى او دلالت کند، رحمتى که تنها بمؤمنین افاضه مى‏ کند، و در عالمى افاضه مى‏ کند که فنا ناپذیر است، و آن عالم آخرت است، هم چنان که خداى تعالى فرمود: (وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً، خداوند همواره، به خصوص مؤمنین رحیم بوده است)و نیز فرموده: (إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ‏، بدرستى که او به ایشان رئوف و رحیم است)،و آیاتى دیگر، و به همین جهت بعضى گفته ‏اند: رحمان عام است، و شامل مؤمن و کافر مى ‏شود، و رحیم خاص مؤمنین است

              ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشارات اسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص29و30

  • سجاد رحیمی
۰۱
مرداد
۹۳

و اما لفظ جلاله (اللَّه)، اصل آن (ال اله) بوده، که همزه دومى در اثر کثرت استعمال حذف شده، و بصورت اللَّه در آمده است، و کلمه (اله) از ماده (إله) باشد، که به معناى پرستش است، وقتى مى‏گویند (اله الرجل و یاله)، معنایش این است که فلانى عبادت و پرستش کرد، ممکن هم هست از ماده (و ل ه) باشد، که بمعناى تحیر و سرگردانى است، و کلمه نامبرده بر وزن (فعال) به کسره فاء، و بمعناى مفعول (مالوه) است، هم چنان که کتاب بمعناى مکتوب (نوشته شده) مى‏باشد، و اگر خداى را اله گفته‏ اند، چون مالوه و معبود است، و یا بخاطر آن است که عقول بشر در شناسایى او حیران وسرگردان است.
و ظاهرا کلمه (اللَّه) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص) خدا شده، و گر نه قبل از نزول قرآن این کلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهلیت نیز آن را مى‏ شناختند، هم چنان که آیه شریفه:
(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏ و اگر از ایشان بپرسى چه کسى ایشان را خلق کرده، هر آینه خواهند گفت الله .
و آیه: (فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ، وَ هذا لِشُرَکائِنا، این شناسایى را تصدیق مى‏ کند.

از جمله ادله‏اى که دلالت مى‏ کند بر اینکه کلمه (اللَّه) علم و اسم خاص خدا است، این است که خداى تعالى به تمامى اسماء حسنایش و همه افعالى که از این اسماء انتزاع و گرفته شده، توصیف مى‏شود، ولى با کلمه (اللَّه) توصیف نمى ‏شود، مثلا مى‏ گوییم اللَّه رحمان است، رحیم است، ولى بعکس آن نمیگوئیم، یعنى هرگز گفته نمیشود: که رحمان این صفت را دارد که اللَّه است و نیز مى ‏گوییم (رحم اللَّه و علم اللَّه و رزق اللَّه، خدا رحم کرد، و خدا دانست، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نمیگوئیم (اللَّه الرحمن، رحمان اللَّه شد)، و خلاصه، اسم جلاله نه صفت هیچیک از اسماء حسناى خدا قرار مى‏گیرد، و نه از آن چیزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته میشود.از آنجایى که وجود خداى سبحان که اله تمامى موجودات است، خودش خلق را به سوى صفاتش هدایت مى‏کند، و مى‏فهماند که به چه اوصاف کمالى متصف است، لذا مى‏توان گفت که کلمه (اللَّه) بطور التزام دلالت بر همه صفات کمالى او دارد، و صحیح است بگوئیم لفظ جلاله (اللَّه) اسم است براى ذات واجب الوجودى که دارنده تمامى صفات کمال است، و گر نه اگر از این تحلیل بگذریم، خود کلمه (اللَّه) پیش از اینکه نام خداى تعالى است، بر هیچ چیز دیگرى دلالت ندارد، و غیر از عنایتى که در ماده (ا ل ه) است، هیچ عنایت دیگرى در آن بکار نرفته است.

      ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشارات اسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص28و29

  • سجاد رحیمی
۰۱
مرداد
۹۳

نخست باید بگوئیم: تفسیر که بمعناى بیان معانى آیات قرآنى، و کشف مقاصد و مدالیل آنست، از قدیمى‏ترین اشتغالات علمى است، که دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول کرده است. و تاریخ این نوع بحث که نامش تفسیر است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و این معنا از آیه: (کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ، یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا، وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ، هم چنان که در شما رسولى از خود شما فرستادیم، تا بر شما بخواند آیات ما را، و تزکیه ‏تانمیشود، چون مى ‏فرماید: همان رسولى که کتاب قرآن به او نازل شد، آن کتاب را به شما تعلیم مى ‏دهد.

ترجمه تفسیر المیزان‏ علامه طباطبایى- سید محمد باقر موسوى همدانى‏-دفتر انتشارات اسلامى‏ قم‏ چاپ: پنجم‏-1374 ش-ج1-ص7‏

  • سجاد رحیمی